راهنمای رشته پزشکی

برای آنهایی که فکر می کنند پزشکی فقط تست کنکور است

واقعیت پزشکی

  • ۱۶:۲۲

هرکی از دور نگاه کنه فکر میکنه که رشته پزشکی خیلی تر و تمیز تر از دندانپزشکی هست. دوستان زیادی داشتم که به این دلیل اومدن پزشکی که دوست نداشتن دستشون رو در دهن کس دیگه ای فرو کنن اما بعداً فهمیدن که در پزشکی دستت رو جاهای بدتری هم مجبوری بکنی.

تعریف واقعی پزشکی

استاد مسنی داشتیم که بسیار هم باسواد بود و مورد احترام خیلی از اساتید دیگر در دانشگاه. خیلی ما رو نصیحت می کرد. اما یک چیز جالبی هم در تعریف رشته ما گفت: «پزشکی یعنی خون، ادرار، مدفوع»

البته که ایشون خیلی به ما لطف داشتن واقعیت بد تر از این جور چیز هاستو هیجکس نمیدونه که یه دانشجوی پزشکی به احتمال زیاد یکبار در طول تحصیل فشارش افتاده و از حال رفته نه به خاطر فشار کاری بالا بلکه به خاططر دیدن صحنه های دلخراش. اگر از یک دانشجوی پزشکی بپرسید حنماً بهتون میگه چه قدر ترسناکه وقتی اشتباهی دستت سوزن فرو میره و تو نمیدونی الان آلوده به ایدز شدی یا هپاتیت B یا هر دو این ها. وقتی هر روز میری پیش یک زنی که توی بخش ریه بستری شده و بعد یک هفته نتیجه کشت میاد و بهت میگن فرد مبتلا به سل مقاوم به درمان هست. وقتی که توی بیمارستان روانی راه میری و میشنوی کسی که الان دیدیش پدر و برادرشو کشته و دادگاه تشخیص بیماری روانی داده و الان سال هاست که اینجا موندگاره. برای آدم اولین بار روبرو شدن با این صحنه ها خیلی میتونه ناراحت کننده باشه ولی بعد از یه مدت کوتاه عادت می کنی و کلاً‌دیگه مرگ افراد هم برات طبیعی میشه

درس اخلاق

سر یک بحثی با عزیزی بودیم که چند سال از ما بزرگتر بود و حکم برادر بزرگ ما رو داشت و ما رو توصیه می کرد که اگر شد در مراسمات تشییع جنازه افراد شرکت کنید تا یاد مرگ برای مدت کوتاهی پیشتون باشه یکی از دوستان به ایشون گفت اون کسی رو میبرن تشییع جنازه قبل تر در خدمت ما بوده ما هر روز چند مورد می بینیم و اون عزیز گفت که آره راست میگی شما هم مثل قصاب ها آروم آروم قصی القلب میشید و براتون فرقی نمیکنه مرگ

روزه داری سخت

یکی از روز های میانه ماه رمضون قبل از سحری شروع به کاری کردم که وقتی دو دقیقه مونده بود تا اذان صبح گفته بشه هنوز تمومش نکرده بودم. دستم تا مچ توی شکم بیماری بود که اگر من کارم رو تموم نمی کردم ممکن بود به عوارض خطرناکی دچار بشه به همون خاطر اون روز مجبور شدم با اینکه شیفت بودم بدون سحری روزه بگیرم.

خاطرات روز های خوش کنکور

وقتی برای کنکور میخوندم فکر می کردم بعد از چند سال سخت قراره راحت بشیم و دیگه قضیه قیف برعکسه و هموه چی حله. الان که تو دانشگاه هستم شب هایی بوده که مجبور بودم بیداری بکشم. درس هایی بوده که اصلاً متوجه نشدم که چی به جیه و با یه نمره پایین پاس کردم. خستگی اون لحظات هنوز تو دهنمه و به چیز هایی که شنیدم فکر می کردم که واقعاً این حرف ها رو ما چرا باور می کنیم. فگر می کنیم پزشکی فقط یک کنکور هست و تمام. تازه قراره از بعد کنکور سختی هاتون شروع بشه وقتی که دوستت که پرستاری میخوند استخدام میشه کار میکنه و بچچه و زندگی داره اما تو با همون سن هنوز از بابات پول تو جیبی میگیری و نمیتونی خرج یه روز خودت رو هم دربیاری 

  • ۶۳
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
وبلاگ زیر برای افرادی طراحی شده که فکر می کنند پزشکی انتهای موفقیت است. به امید این که حرف هایم راهنمایی شود برای شما عزیزان
آرشیو مطالب
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan